یادگیری دانشجو در آموزش عالی
آموزش عالی
یادگیری دانشجو در آموزش عالی تابعی از تجربیات رسمی و غیررسمی است. یادگیری رسمی در نتیجه یك كلاس یا فعالیت مرتبط با آن توسط یك معلم و / یا دیگران به منظور كمك به دانش آموزان برای دستیابی به اهداف شناختی یا اهداف مشخص دیگر صورت می گیرد. یادگیری غیررسمی همه نتایج دیگر مشارکت دانشجویان در یک تجربه آموزش عالی را در بر می گیرد. در هر دو مورد ، هرچه تجربه گسترده تر یا جامع تری باشد ، تأثیر بالقوه آن بیشتر است. در یک بررسی جامع در سال 1991 ، ارنست پاسکارلا و پاتریک ترنزینی روش هایی را تحت تأثیر قرار می دهند که کالج بر دانشجویان از نظر بسیاری از انواع یادگیری تأثیر می گذارد. در حالی که آنها دریافتند که یادگیری رسمی مربوط به مهارتهای آکادمیک و شناختی و صلاحیت موضوعی است ، اما نشان داده شد که یادگیری غیررسمی در بسیاری از زمینه ها تأثیر دارد.
دائرlopالمعارف 1080
×
به هر حال ، به دلیل تعداد و تنوع متغیرهای تأثیرگذار بر یادگیری دانشگاه ، عوارض ایجاد می شود. به عنوان مثال ، گرچه به نظر نمی رسد تفاوت بین دانشجو بودن و تحصیل در مقطع کارشناسی در یادگیری شناختی یا موضوعی تأثیر زیادی داشته باشد ، اما از نظر تغییرات روانی - اجتماعی ، ارزشهای فکری و فرهنگی ، استقلال و عوامل مشابه تأثیر نسبی دارند. آیا این صرفاً یک تفاوت در دانشگاه در مقابل دانشگاه است؟ سن ممکن است در چنین مواردی یک متغیر مداخله گر باشد ، زیرا انتظار می رود بزرگسالان مسن تر (شاغل به طور مداوم در حال رشد در تمام آموزش عالی) نمایانگر درصد قابل توجهی از دانشجویان خارج از دانشگاه باشند. با توجه به اینکه ممکن است در چنین یادگیرندگانی تغییرات روانشناختی اجتماعی کمتری مورد انتظار باشد - زیرا نگرش و ارزشهای آنها از قبل کاملاً ثابت شده است - تفاوتهای مشاهده شده بین یادگیری داخل و خارج از دانشگاه می تواند تابعی از تفاوتهای جمعیت شناختی دانشجویان مانند سن و همچنین محیط باشد. خودش به عنوان مثال ، در حالی که تأثیر دانشگاه در ارزشهای فکری و فرهنگی دانشجویان مقیم قابل توجه است ، این تأثیر بیشتر تأثیر خود را از غوطه وری در محیط دانشگاه و بلوغ زبان آموزان جوان که ممکن است طیف گسترده ای از تجربه را نداشته باشند ، می گیرد. یادگیرندگان بزرگسال و غیر مقیم ممکن است اعتقادات محکم تری داشته باشند و طیف وسیعی از تجربه را تجربه کنند و با بلوغ ساده ، ممکن است مجموعه ارزشهای تصفیه شده بیشتری داشته باشند. بنابراین این فقط مکان نیست که تفاوت ایجاد می کند ، بلکه ترکیبی از مکان و ویژگی های زبان آموزان است.
نظریه پشت تمرین
وقتی اولین ویرایش این دائرlopالمعارف در سال 1971 منتشر شد ، رویکرد غالب در آموزش و یادگیری مدل رفتارگرایی بود. این مدل که توسط B. F. Skinner و دیگران در دهه 1950 توسعه یافته است ، محرکهایی مانند رویدادها یا فعالیتهای آموزشی ، پاسخهای فراگیران به این محرکها و موارد احتمالی یا عواقب مبتنی بر این پاسخها را در نظر گرفت. پیشنهاد اصلی این بود که یادگیری زمانی اتفاق می افتد که پاسخ های مورد نظر توسط محرک ها برانگیخته شوند. کار رابرت ماگر با اهداف آموزشی (بیان دقیق رفتارهای در نظر گرفته شده به همراه معیارهای اندازه گیری) و بنجامین بلوم و طبقه بندی های همکار 1956 (طرح های طبقه بندی) همکاران نیز مهمترین تأثیر در نحوه طراحی و ارائه دستورالعمل بودند. سطح طبقه بندی دانش ، درک ، کاربرد ، تجزیه و تحلیل ، ترکیب و ارزیابی است. یک مشکل عملی برای معلمان این است که می تواند به معنای واقعی کلمه هر فعالیت آموزشی و هر نوع رفتاری باشد - از کسب دانش پایه گرفته تا توجه به کلاس و توسعه سیستم های ارزشی. در حالی که رفتارگرایی تا حد زیادی به عنوان یک نظریه آموزشی جایگزین شده است ، ارزش اساسی اهداف روشن ، معیارهای اندازه گیری مناسب و مشخصات انواع مختلف یادگیری مطلوب به عنوان مبانی مهم برای طراحی آموزش موثر باقی مانده است.
Comments
Post a Comment